دوازدهمین پیشوای شیعیان ، بنابر مشهورترین اقوال ، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق . در شهر سامرا دیده به جهان گشود.(27) بنا به گفته شیخ مفید (م 413 ق .) پدرش امام حسن عسکری ، علیه السلام ، جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز در پنهان و خفا نگهداری فرمود.(28)
مادر بزرگوار آن حضرت بانویی شایسته به نام (نرجس )(29) بود که به نامهای دیگری چون (سوسن )(30)، (صیقل )(31) و (ملیکه )(32) نیز نامیده شده است .(33) او دختر (یوشعا) پسرقیصر روم و از نوادگان (شمعون ) یکی از حواریون مسیح ، علیه السلام بود که به طریقی معجزه آسا از سوی خداوند برای همسری امام یازدهم برگزیده شد.(34)
خلاصه ماجرا از این قرار است
هنگامی که (نرجس ) در روم بود خوابهای شگفت انگیزی دید، یک بار در خواب پیامبر عزیز اسلام ، صلی الله علیه و آله ، و عیسای مسیح ، علیه السلام ، را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری ، علیه السلام ، درآوردند، و در خواب دیگری ، شگفتیهای دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا، علیهاالسلام ، مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت . تا آن گاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر خود به همراه لشکر روانه جبهه های جنگ شد. (نرجس ) در خواب فرمان یافت که به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمتکاران به دنبال سپاهی که به مرز می روند برود، و او چنین کرد و در مرز برخی از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسیر ساختند و بی آن که بدانند او از خانواده قیصر است او را همراه سایر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادی ، علیه السلام ، روی داد،(35) و کارگزار امام هادی ، علیه السلام ، نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود به فرمان آن گرامی در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی ، علیه السلام ، برد، امام آن چه را نرجس در خوابهای خود دیده بود به او یادآوری کرد، و بشارت داد که او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان مستولی می شود و زمین رااز عدل و داد پر سازد. آن گاه امام هادی ، علیه السلام ، نرجس را به خواهر خود (حکیمه ) که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد و مدتی بعد نرجس به همسری امام حسن عسکری ، علیه السلام ، درآمد.(36)
نام ، کنیه و القاب
نام و کنیه امام عصر، علیه السلام ، همان نام و کنیه پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، است . در برخی از روایات آمده است
تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است ، بر کسی روا نیست که نام وکنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.(37)
بر همین اساس عده ای از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده و عده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند. اما بیشتر فقها نهی از نام بردن حضرت را اختصاص به زمان غیبت صغری و شرایطی که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت ، دانسته اند.(38) به دلیل وجود روایات یاد شده ، شیعیان آن حضرت را با القاب مختلفی چون ، حجت ، قائم ، مهدی ، خلف صالح ، صاحب الزمان ، صاحب الدار می نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام ، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعابیری چون (ناحیه مقدسه ) از ایشان یاد می کردند.(39)
چگونگی میلاد
دشمنان اهل بیت ، علیهم السلام ، و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی ، بر اساس روایتهایی که از پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، به آنها رسیده بود، از دیر باز می دانستند که شخصی به نام (مهدی ) از خاندان پیامبر، صلی الله علیه و آله و دودمان امامان معصوم بر میخیزد و کاخهای ظلم و ستم را نابود می سازد، از همین رو پیوسته در کمین بودند که چه موقع آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.
از زمان امام محمد تقی ، علیه السلام ، رفته رفته فشارها و سختگیریها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، به اوج خود رسید و آن حضرت در تمام دوران حیات خویش در شهر (سامرا) زیر نظر بودند، و کوچکترین رفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفی نبود.
در چنین شرایطی طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد و به همین خاطر تا ساعاتی قبل از میلاد آن حضرت نزدیکترین خویشان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نیز از اینکه قراراست مولودی در خانه امام به دنیا بیاید خبر نداشتند و هیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار مشاهده نمی شد.
روایتی که در این زمینه از (حکیمه ) دختر بزرگوار امام جواد، علیه السلام ، و عمه امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نقل شده ، شنیدنی است
شیخ صدوق (م 381 ق .) در کتاب (کمال الدین ) روایت کرده است که
ابومحمدحسن بن علی ، علیه السلام ، به دنبال من فرستاد و فرمود ای عمه !امشب روزه ات را با ما افطار کن زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب آن حجتی را که حجت او در زمین است آشکار می سازد. پرسیدم مادر او کیست ؟ فرمود نرجس ، عرض کردم خدا مرا فدای شما گرداند، به خداقسم در او هیچ اثری از حاملگی نیست ! فرمود موضوع این چنین است که می گویم ، حکیمه خاتون ادامه می دهد من (به خانه امام عسکری ) درآمدم ، پس از آن که سلام کردم و نشستم نرجس پیش من آمد و در حالی که کفشهای مرا از پایم بیرون می آورد گفت ای بانوی من چگونه شب کردی ؟گفتم بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی . سخن مرا انکار کرد و گفت چه شده است عمه ؟ به او گفتم دختر جان خداوند تبارک و تعالی در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. نرجس ازحیا در جای خود نشست . وقتی از نماز عشاء فارغ شدم و افطار کردم ، به بستر رفتم و خوابیدم ، در نیمه های شب برای نماز برخاستم ، نمازم را تمام کردم ، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم ، اما لحظاتی بعد وحشت زده از خواب بیدار شدم . که در این موقع نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد.
حکیمه می گوید در همین حال شک و تردید به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد (امام حسن عسکری )، علیه السلام ، از همان جا که نشسته بود ندابرآورد ای عمه ! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است . حکیمه ادامه می دهد در حال خواندن سوره های (سجده ) و (یس ) بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد، من با شتاب پیش او رفتم و گفتم نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی ؟ گفت بله ، عمه جان . به او گفتم نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی ؟ گفت بله ، عمه جان . به او گفتم بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن ، که این همان است که به تو گفتم . حکیمه ادامه می دهد دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین موقع بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم ، جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است ، او را در آغوش گرفتم و با تعجب دیدم که او کاملا پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است . در این هنگام ابومحمد (امام حسن عسکری )، علیه السلام ، ندا برآورد که ای عمه ! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم ، آن حضرت دستانش را زیر رانها و کمر او قرارداد و پاهای او را بر سینه خود گذاشت . آن گاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و بعد از آن گفت پسرم !سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله ، فرستاده خداست ، آن گاه بر امیرمؤمنان ، علیه السلام ، و سایر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید...(40)
بعد از تولد آن حضرت ، امام حسن عسکری ، علیه السلام ، تعداد بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را در جریان میلاد مهدی موعود قرار دادند و تعدادی دیگر از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند.(41)
صفات و خصائل
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال در توصیف جمال دلارای امام عصر، علیه السلام ، چنین می گوید
همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، در خلق و خلق ، و شمایل او شمایل آن حضرت است . و آن چه جمع شده از روایات در شمایل آن حضرت ، آن است که آن جناب ابیض (سفید) است که سرخی به او آمیخته و گندمگون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب و پیشانی نازنینش فراخ و سفید و تابان است و ابروانش به هم پیوسته و بینی مبارکش باریک و دراز که در وسطش فی الجمله انحدابی (برآمدگی ) دارد و نیکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش ، گوشت روی نازنینش کم است . بر روی راستش خالی است که پنداری ستاره ای است درخشان ، (و علی راسه فرق بین و فرتین کانه الف بین واوین ) میان دندانهایش گشاده است . چشمانش سیاه و سرمه گون و در سرش علامتی است ، میان دو کتفش عریض است ، ودر شکم و ساق مانند جدش امیرالمؤمنین ، علیه السلام ، است .
و وارد شده (المهدی طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدری علیه جلابیب النور) ؛ یعنی حضرت مهدی ، علیه السلام ، طاووس اهل بهشت است . چهره اش مانند ماه درخشنده است . بر بدن مبارکش جامه هایی است از نور. (علیه جیوب النور تتوقد بشعاع ضیاء القدس ) ؛ بر آن جناب جامه های قدسیه و خلعتهای نورانیه ربانیه است که متلالا است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت . و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانی است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخی اش را هوا شکسته و قدش چون شاخه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان (است )، (لیس بالطویل الشامخ و لا بالقصیر اللازق ) ؛ نه دراز بی اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده . (بل مربوع القامة مدور الهامة ) ؛ قامتش معتدل و سر مبارکش مدور (است )، (علی خده الایمن خال کانه فتاة مسک علی رضراضة عنبر) ؛ بر روی راستش خالی است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته (است ). (له سمت مارات العیون اقصد منه ) ؛ هیات نیکی و خوشی دارد که هیچ چشمی هیاتی به آن اعتدال و تناسب ندیده (است ) صلی الله علیه و علی آبائه الطاهرین .(42)
غیبت صغری
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، در هشتم ربیع الاول سال 260 ق . یعنی در زمانی که حضرت مهدی ، علیه السلام ، پنج سال بیشتر نداشتند، به دست (معتمد)، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر، علیه السلام ، بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.(43)
با شهادت امام حسن عسکری ، علیه السلام ، دوران امامت امام عصر، علیه السلام ، آغاز شد و بنا به گفته بسیاری از صاحبنظران دوران غیبت کوتاه مدت آن امام ، که از آن تعبیر به (غیبت صغری ) می شود نیز از همین زمان یعنی سال 260 ق . آغاز گردید. اما برخی از اهل تحقیق برآنند که آغاز غیبت صغری از همان زمان تولد حضرت ، یعنی سال 255 ق . بوده است .(44)
دوران غیبت صغری تا سال 329 ق . ادامه داشت که بدین ترتیب بنابر دیدگاه اول طول این دوران 69 سال و بنابر دیدگاه دوم طول این دوران 74 سال خواهد بود.
غیبت کبری
از سال 329 ق . به بعد دوران دیگری از حیات امام عصر، علیه السلام ، آغاز می شود که از آن تعبیر به (غیبت کبری ) می کنیم ، این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا ابرهای غیبت به کناری رود و جهان از خورشید فروزان ولایت بهره مند شود.
اما در مورد وجه تقسیم بندی این دو دوران باید گفت که دردوران غیبت صغری حضرت ولی عصر، علیه السلام ، از طریق کسانی که به آن ها (نواب خاص ) اطلاق می شود با مردم در ارتباط بودند و از طریق نامه هایی که به (توقیع ) مشهور است پرسشهای شیعیان را پاسخ می گفتند، اما در دوران غیبت کبری این نوع ارتباط قطع شده و مردم برای دریافت پاسخ پرسشهای دینی خود تنها می توانند به (نواب عام ) امام عصر که همان فقهای وارسته هستند، مراجعه کنند.
نواب خاص امام عصر
در طول دوران 69 ساله و یا 74 ساله غیبت صغری چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت و یا سفارت خاص امام عصر، علیه السلام ، بودند که اسامی آنها بدین قرار است :
1 - ابوعمرو عثمان بن سعید عمری ؛
2 - ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری ؛
3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ؛
4 - ابوالحسن علی بن محمد سمری .
با توجه به اهمیتی که شناخت نواب اربعه در درک وضعیت دوران غیبت صغری دارد در این جا با استفاده از کتاب سیره معصومان نوشته عالم گرانقدر شیعه مرحوم سید محسن امین به شرح حال این نواب می پردازیم :
نخست ؛ ابوعمرو عثمان بن سعید بن عمرو عمری ، وی از قبیله بنی اسد بود و نسبش به جدش ، پدر مادرش ، جعفر عمری می رسد. گویند: ابو محمد حسن عسکری ، علیه السلام ، به وی دستور داد که کنیه اش را به کسر بگوید (عمری ). همچنین به وی عسکری نیز گفته می شده است زیرا در منطقه نظامی سر من رای (سامرا) سکنی داشته است . او را سمان (روغن فروش ) نیز می خوانده اند. چون وی برای سرپوش نهادن بر کار اصلی خود به خرید و فروش روغن مبادرت می کرد و هنگامی که شیعیان ، آن چه از مال و ثروت خویش بر ایشان واجب بود، برای امام حسن عسکری ، علیه السلام ، می آوردند، ابوعمرو آنها را از روی تقیه و ترس در خیکهای روغن می گذاشت و نزد آن امام می برد. امام علی هادی ، علیه السلام ، نیزوی را به عنوان وکیل خود منصوب کرده بود و پس از آن امام ، حضرت عسکری ، علیه السلام ، نیز وی را به همین مقام گماشته بود و سپس به عنوان سفیر حضرت مهدی ، علیه السلام ، انتخاب شد.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة ، درباره وی گفته است :
او استاد و مورد وثوق بود... و امام هادی ، علیه السلام ، در حق او فرموده بود: این ابوعمرو، مورد اعتماد و امین است . آن چه به شما میگوید از جانب من می گوید و آن چه به شما می دهد از جانب من می دهد. همچنین یکی از اصحاب امام دهم ، علیه السلام ، از ایشان پرسید: با چه کسی باید معامله کنیم و از چه کسی باید بگیریم ؟ و سخن کدامین کس را باید بپذیریم ؟ امام ، علیه السلام ، فرمود: عمری مورد اعتماد من است . آن چه به تو دهد از جانب من است و آن چه به تو گوید ازسوی من است پس سخن او را بشنو و از وی پیروی نما که او مورد وثوق و امین است .(45)
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نیز پس از وفات پدرش ، در حق او گوید:
این ابوعمرو مورد وثوق و امین است . او محل اعتماد امام قبلی و مورد اعتماد من در زندگی و مرگ است . پس آن چه به شما گوید از سوی من می گوید و آن چه به شما دهد از جانب من می دهد.(46)
عثمان بن سعید همان کسی بود که به هنگام غسل دادن پیکر پاک امام یازدهم ، علیه السلام ، بر جنازه آن حضرت ، حضور داشت و ماموریت داشت که کار کفن و حنوط کردن و به خاکسپاری آن امام را انجام دهد.
شیخ طوسی در همان کتاب می گوید:
توقیعات صاحب الامر، علیه السلام ، به دست عثمان بن سعید و پسرش محمد، به شیعیان و یاران خاص پدر آن حضرت می رسید. این توقیعات حاوی امر و نهی و پاسخ به مسائل و به همان خطی بود که در زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نوشته می شد. از این رو شیعه همواره بر عدالت این پدر وپسر تاکید داشته است تا آن که عثمان بن سعید دنیا را وداع گفت (47) و پسرش وی را غسل داد و در سمت غربی بغداد در خیابان میدان ، در قبله الذرب او را به خاک سپرد.(48)
دوم : ابوجعفر محمد بن عثمان سعید غمری ، شیخ طوسی در کتاب الغیبة از (هبة الله بن محمد) از استادانش روایت کرده است که گفتند:
شیعه همواره عدالت عثمان بن سعید را قبول داشته و کار خود را پس از مرگ عثمان به پسرش ابوجعفر واگذارده اند. شیعه بر عدالت و اعتماد و امانت ابوجعفر به خاطر نصی که دال بر امانت و عدالت و فرمان به مراجعه به او در زمان حیات امام عسکری ، علیه السلام ، است ، اجماع دارد. همچنین پس از آن که امام حسن عسکری ، علیه السلام ، در زمان حیات عثمان بن سعید دنیا را بدرود گفت ، باز هم در عدالت ابوجعفر اختلاف پدید نیامد و کسی در امانتداری وی به تردید نیفتاد. همچنین توقیعاتی که در خصوص مسایل مهم شیعه بود به دست وی نوشته می شد و به همان خطی بود که در زمان حیات پدرش ، عثمان بن سعید، نگاشته می شد.(49)
شیخ طوسی همچنین گوید:
چون ابوعمرو عثمان بن سعید درگذشت ، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان ، به نص ابومحمد حسن عسکری ، علیه السلام ، به جای پدر قرار گرفت . و پدرش عثمان طی فرمانی وی را به سفارت امام قائم ، علیه السلام ، تعیین کرد.(50)
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، فرمود: گواه باشید بر من که عثمان بن سعید عمری وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزند من ، مهدی شماست .(51)
و نیز آن حضرت ، علیه السلام ، به یکی از اصحابش فرمود:
عمری و فرزندش مورد اعتمادند. پس هر چه به تو دادند از جانب من داده اند و آن چه به تو گفته اند از جانب من گفته اند. پس سخنان آن دو را بشنو و از آنان اطاعت کن که آن دو مورد اعتماد و امانتند.(52)
از محمد بن عثمان روایت شده است که گفت :
به خدا سوگند صاحب الامر هر سال درمواسم حج حاضر می شود و مردم رامی بیند و می شناسد. مردم نیز او را می بینند اما نمی شناسند. و نیزدر روایت آمده است که از وی پرسیدند: آیا صاحب الامر، علیه السلام ، را می شناسی ؟گفت : آری ، آخرین باری که او را دیدم در کنار خانه خدا بود و می فرمود: (خداوندا وعده ات را برایم محقق کن .)(53)
درگذشت وی در آخر جمادی الاولی سال 305 یا 304 ق . رخ داد و جمعا وی در حدود پنجاه سال سفارت امام زمان ، علیه السلام را عهده دار بود.(54) وی را در کنار مادرش در خیابان باب الکوفه در بغداد به خاک سپردند. گویا مزار وی اینک در وسط صحراست .
سوم : ابوالقاسم حسین بن روح ابی بحر نوبختی ، ابوجعفر محمد بن عثمان دو یا سه سال پیش از وفاتش وی را به جانشینی خود انتخاب و معرفی کرد. وی سران و بزرگان شیعه را جمع کرد و به آنان گفت : اگر مرگ من فرا رسد کار به دست ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به من فرمان داده شده است که او را پس از خود به جای خویش قرار دهم پس به او مراجعه و در کارهای خود بر او تکیه کنید.
در روایت دیگری آمده است که ازمحمد بن عثمان پرسیدند:
اگر برای تو مساله ای پیش آمد، چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ پاسخ داد: این ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی جانشین من و سفیر میان شما و صاحب الامر، علیه السلام ، است و وکیل او و مورد وثوق و امین است . پس در کارهای خود به او رجوع کنید و در مسایل مهم خویش به او تکیه کنید. من به معرفی او مامور شده ام و اینک او را معرفی کردم .(55)
ابوالقاسم حسین بن روح در شعبان سال 326 ق . درگذشت و در (نوبختیه ) در دروازه پل شوک به خاک سپرده شد.(56)
چهارم : ابوالحسن علی بن محمد سمری ، حسین بن روح به وی وصیت کرد و او به کاری که بدان مامور شده بود پرداخت .
شیخ طوسی در کتاب الغیبة به سند خود از (احمد بن ابراهیم بن مخلد) نقل کرده است که گفت :
در بغداد، خدمت بزرگان شیعه رسیدم ، پس شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری ، قدس الله روحه ، آغاز به سخن کرد و گفت : خداوند علی بن حسین بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق ) را رحمت کند. بزرگان تاریخ این روز را نگاشتند. پس خبر رسید که علی بن حسین در این روز وفات یافته است .(57)
علی بن محمد سمری از بزرگان شیعه درباره علی بن حسین بن بابویه پرسید؛ آنان پاسخ دادند.
پس از ایشان پرسید. آنان نیز همین جواب را به اوگفتند: آنگاه سمری گفت : خدا شما را در مورد او اجر دهد! و در همین ساعت وفات یافت . حاضران تاریخ را یادداشت کردند. پس از هفده یا هجده روز خبر آمد که علی بن حسین در همان ساعت دنیا را وداع گفته است .(58)
همچنین شیخ طوسی در همان کتاب به سند خود از سمری نقل کرده است که وی چند روز پیش از وفات خود توقیعی از سوی امام زمان ، علیه السلام ، برای مردم آورد که در آن چنین آمده بود:
بسم الله الرحمن الرحیم . ای علی بن محمد سمری ؛ خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر می میری . پس کارت را سامان ده و به کسی به عنوان جانشین پس از خود، وصیت مکن که دیگر غیبت نامه واقع شده است . دیگر ظهوری نیست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتی دراز و بعد از آن که دلها سخت شد و زمین از ستم پر شد، به وقوع خواهد پیوست . به زودی از شیعیانم کسانی خواهند آمد که ادعای دیدار مرا می کنند. آگاه باشید هرکس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای دیدار مرا کرد، دروغگو و مفتری است . و لا حول و لا قوة الا باللاه لعی العظیم .
راوی گوید: چون روز ششم فرا رسید نزد علی بن محمد رفتیم دیدیم نزدیک است جان بدهد از او پرستش شد: چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ گفت : خدا را امری است که خود رساننده آن است .
وفات علی بن محمد سمری در نیمه شعبان سال 328 یا 329 ق . رخ داد و پیکر وی در خیابانی معروف به شارع خلبخی در جنب باب المحول نزدیک نهر آب ابوعتاب ، به خاک سپرده شد.
با وفات چهارمین نایب خاص امام عصر، دوران غیبت صغری به سر آمد و شیعیان بیش از پیش از فیض وجود امام خود محروم گفتند. باشد تا پرده های غیبت به کنار رود و جمال دل آرای حجت حق آشکار شود.